خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم. به سرعت او را به بیمارستان رساندیم. پایش را چندین بخیه زدند و پانسمان کردند. مدت ها با عصا راه می رفت. تحمل و مقاومتش در مقابل دردها بی نظیر بود. هیچ وقت در مقابل درد و مصائب و مشکلات بی تابی از او ندیدم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
برادر "شهید محمد دروگری"به نقل از ایشان می گوید:«می ترسم روزی برسد که بر اثر جهالت، راه اصلی انقلاب را گم کنیم و رهبرمان را تنها بگذاریم.»
کد خبر: ۴۷۲۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نهایتا بر اثر پافشاری و اصرار ما گفت: من حتی آنقدر پول ندارم که کرایه مشهد تا نهاوند را بدهم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟ ما دست از اصرارمان برنداشتیم و گفتیم: حالا شما تشریف بیاورید، بقیه کارها با ما.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۶
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
از آن روز به بعد، به همان ترتیبی که گفته بود، چای دم می کردم. جالب این بود که هر کس چای را می خورد، با به به و چه چه می گفت: عجب چای خوبی! این چای را از کجا خریدید؟ حاجی می خندید و به شوخی می گفت: از خارج برایمان فرستاده اند!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۵
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم. گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است. گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
کد خبر: ۴۷۲۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
همین که حاج آقا طالبیان وارد جلسه شد، نماینده وقت، یعنی رقیب انتخاباتیش که روحانی هم بود، با عکس العمل شدیدی از جا بلند شد و گفت: شما با دعوت از ایشان به این جلسه، می خواهید نبش قبر سیاسی بکنید! می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!
کد خبر: ۴۷۲۲۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۳
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.
کد خبر: ۴۷۲۲۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲
همرزم شهید "رستم هدایتی کرد " نقل می کند: «رستم از من خواست برای خانواده اش نامه ای بنویسم در همان لحظه از بیرون سنگر صدای گلوله های خمسه خمسه به گوش رسید. او برای اینکه جویای حال دوستانش شود از سنگر خارج شد اما در همین حین مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و نامه ای که قرار بود نوشته شود هرگز نوشته نشد» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۲۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲
کد خبر: ۴۷۲۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
کد خبر: ۴۷۲۱۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵
آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "ابراهیم ذاکری قشمی" و خاطرات این مادر بزرگوار از فعالیت های فرزندش در سالهای پیروزی انقلاب است که درنوید شاهد هرمزگان مشاهده می کنید. این شهید سرافراز سال 1343، در جزيره قشم ديده به جهان گشود، بعدها به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سرانجام در بيست و هفتم خرداد 1361، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر مطهرش مدتها در منطقه بر جا ماند و سال 1376 پس از تفحص، در گلزار شهداي بندرعباس به خاك سپرده شد.
کد خبر: ۴۷۲۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
کد خبر: ۴۷۲۱۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
جریان آب بسیار شدید بود طوری که وقتی من از فرمان هلیکوپتر گرفتم که آب مرا نبرد، شدت آب مرا افقی روی آب نگه داشته بود!... ادامه این خاطره از همرزم شهید «حمید قزوینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۱۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
کد خبر: ۴۷۲۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
مادر شهید "درویشعلی درگاهی" نقل می کند: « وقتی من با جبهه رفتن پسرم مخالفت کردم او در جواب من گفت: مادرجان ما باید ادامه دهنده راه شهدای انقلاب باشیم.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.
کد خبر: ۴۷۲۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
خاطره خودنوشت شهيد "اکبر ربيعی"(2)؛
شهيد "اکبر ربيعی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز عصر برادران فيلمبردار به پادگان آمدند و از آنجا به گردان کميل تشريف آورند و از ما در يک اتاق فيلمبرداري کردند و برادر حاج خليل داودي ضمن عرض سلام و سلامتي خود و ديگران آرزوي توفيق روز افزون کردند و پيامي که به مردم شهيد پرور دادند اين بود که امام را تنها نگذارند و تا جان و نيرو در بدن آنهاست ايستادگي خواهند کرد و امام عزيزمان را تنها نخواهند گذاشت و فرمودند که ما اهل کوفه نيستيم که امام را تنها بگذاريم .
کد خبر: ۴۷۲۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۳
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۰
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
کد خبر: ۴۷۲۱۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۹
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
صالح استاندار و دکتر شیبانی هم وزیر بهداشت و درمان بود. با آن حال و وضعیت، حرفم را قطع کرد و گفت: نه نه، بگو نیاید، وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد، نه، نه.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۸
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
گفت: مگر من اسم حضرت محمد را... نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على... فریاد زد که مرد ناحسابی! خودت بگو اسمت چیست؟ باز صلوات فرستادم.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۷