اوایل انقلاب بود. شب ها به علت کثرت مأموریت روزانه همه سربازان خسته و کوفته در خوابگاه وا می رفتند،در این شرایط بیش از هر چیز نگهبانی شب برای آنها آزار دهنده بود.
کد خبر: ۴۵۵۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹
معرفی شهدای اردیبهشت استان کرمانشاه (42)؛
زمانی که از زیر قرآن او را رد کردم می خواستم همراهش بروم و او را بدرقه کنم گفت: نه، مادر نیایید دشمن خیال می کند که ناراضی هستید.
کد خبر: ۴۵۵۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۹
به یاد شهدای ماه مبارک رمضان- خاطره ای شنیدنی از خليل عسگري همرزم شهيد حامد یعقوب نژاد؛
حاجي گفت : اين آقا مجتبي مروتي دوست دارند خبرنگار ورزشي شوند براي سلامتي ايشان صلوات و بچه ها صلوات فرستادند بعد حاجي گفت براي اينكه شهيد شوند صلوات و چون فرستادن صلوات مستحب بود صلوات فرستادند يكي از بچه ها گفت براي سلامتي فرمانده شجاعمان حاج حامد يعقوب نژاد صلوات و بچه ها باز هم صلوات فرستادند و خود حاجي گفت : براي اینكه شهيد بشه صلوات !!
کد خبر: ۴۵۵۲۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۸
خاطرات;
شهید محمدعلی قنبرنیا در سال 1344 در بندر گناوه دیده به جهان گشود.با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با عزمی راسخ پس از گذراندن دوره آموزش از طرف بسیج گناوه عازم نبرد شد.و سرانجام در تاریخ 1361/02/10 به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۵۱۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۸
روایتی خواندنی از شهید «حسین زین الدین» منتشر شد؛
حسین عضو فعال بسیج بود. در ماه مبارک رمضان به دنیا آمده بود و این را برای خودش برکت می دانست. او واضح و روشن گفته بود که جور دیگری می میرد، اما چطور، بعدها زمانی که هفده نفر یک گروه هجده نفر شدند و به دل دشمن زدند، وقتی حتی یک نفرشان هم برنگشت ماجرا برای همه روشن شد و روح حسین روی دست های همه ی کسانی که دوستش داشتند، بدرقه شد.
کد خبر: ۴۵۵۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵
خاطراتی از شهید عباسعلی عرب خالقی
شهيد عباس را ديدم كه روبروي من ايستاده به من مي گويد: مادرم غصه نخور ما دو روز ديگر به كلاته خيج خواهيم آمد
کد خبر: ۴۵۵۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵
مقدمه حاج قاسم سلیمانی بر کتاب «رادیو»
کتاب «رادیو» دربرگیرنده بخشی از خاطرات پرکشش و تکان دهنده سردار محمدرضا حسنی سعدی از دوران اسارت در اردوگاه شماره 4 موصل است.
کد خبر: ۴۵۵۰۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۸
گفتوگو با یکی از اقوام شهید قاسم لطفی
جالب بود که داستان زندگی یک شهید از سفره هفتسین شروع شد و به همان ضیافت نوری رسید که شهدا نزد پروردگارشان از آن روزی میخورند. روایت زیر ماحصل گفتوگوی ما با اکرم موسوی است که پیش رو دارید.
کد خبر: ۴۵۴۹۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۹
شهدای قرآنی
یک روز در روستای ما می خواستند یک نفر را اعدام کنند. شهید علی به همراه دوستش شهید پاسندی، به دست و پای خانواده شاکی افتادند. و از آنها خواهش کردند که آن شخص را اعدام نکنند
کد خبر: ۴۵۴۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴
دست به دعا شدیم که خدایا به عظمت خون شهداء بچه ها را کمک کن. وقتی که لباسهای غواصیمان را پوشیدیم هوا در حال تغییر کردن بود تا تاریکی هوا نم نم باران هم شروع شد. هیچوقت یادم نمیرود صفای نمازی که آنشب در سنگر خواندیم امام جماعت شهید(توکلی) بود.
کد خبر: ۴۵۴۹۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳
خاطرات شهید «محمد رضا جعفریان»:
زمانی که جنازه شهید را آوردند یکی از همسایه ها خواب دید که شهید جلوی در ایستاده است و خرما تقسیم می کند من از همانجا مطمعن شدم که این استخوان ها مال شهید است
کد خبر: ۴۵۴۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳
شهدای قرآنی
پسر جان این همه ما اصرار کردیم و به منزل سادات رفتیم چرا روزه خود را افطار نکردی هم آنها و هم تواز ثواب روزه بهره ببری
کد خبر: ۴۵۴۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۳
خاطرات;
شهید خسرو نجدی در 1339/10/09 در یک خانواده مذهبی در گناوه دیده به جهان گشود.شهید با تشکیل بسیج سپاه پاسداران به عضو این ستاد درآمد. وی با آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران با نام نویسی خود در بسیج در ردیف اعزامی های به جبهه قرار گرفت و سرانجام در تاریخ 1361/02/15 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۴۸۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۲
خاطرات;
شهید غلامحسین بهرسی در 1344/01/01 در گناوه متولد شد.وی در فعالیت های مذهبی بسیاری شرکت می کردند و با شروع جنگ عازم جبهه های جنگ شدن و سرانجام در تاریخ 1366/02/16 در شلمچه به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۴۸۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۲
شهدای جهاد سازندگی
من الان در باغی هستم که در آنجا مشغول به کار هستم. و از نعمت فراوان برخوردار هستم. من قبلا از شهدا دور بودم ولی الان بسیار به آنها نزدیک هستم
کد خبر: ۴۵۴۷۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
شهدای جهاد سازندگی
شهید وابستگی عجیبی به مادر خود داشت. همیشه در کارها حتی کارهای منزل کمک می کرد. مثلا وقتی مادرش می خواست نان بپزد لگن خمیر را روی سر می گذاشت. و تا نزدیکتنور می برد و مادرش نان را به تنور می چسباند. و او نان را می برد
کد خبر: ۴۵۴۷۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
خاطرات شهید
شهید محمد حسین اکبریان پانزدهم تير 1347، در محله دهآباد از توابع شهرستان ميبد به دنيا آمد.به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و يكم ارديبهشت 1365، با سمت تكتيرانداز در فكه بر اثر اصابت تركش به سينه، شهيد شد.
کد خبر: ۴۵۴۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
در مجله همشهری که در بیست و نهم دی ماه سال 1387 از این شهید در صفحه بوی باران چاپ کرده است امروز در سایت نوید شاهد باز نشر شد، می خوانید؛
«صبح ها می رفتم سرکار و غروب برمی گشتم. گاهی می دیدم که محمود در اتاق نشسته و مشغول خواندن قرآن است. او به این کار علاقه زیادی داشت. حضور در مسجد حال و هوایش را عوض می کرد. در آّبدارخانه مسجد می ایستاد و بعد از اقامه نماز به نمازگزاران چای می داد.»
کد خبر: ۴۵۴۶۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
خاطراتی از شهید سید مهدی شاهچراغ
دو سه روزي مانده بود به عمليات كه من و مهدي در بالاي تپه اي نشسته بوديم بعد از چند لحظه ديدم كه مهدي به يك نقطه خيره شده و وقتي دو سه بار او را صدا زدم او به من طعنه اي زد و گفت ساكت باش آقا دارد صحبت مي كند و بعداً كه از مهدي خواستم ماوقع را تعريف كند گفت آقا با اشاره دست به من فرمود كه خرمشهر با خون شما آزاد خواهد شد
کد خبر: ۴۵۴۶۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱
شهید اکبر منصوری یکم مرداد سال 1338 در خانواده فقیر ساکن در محله نایب آقا در زنجان به دنیا آمد او چهارمین و آخرین فرزند خانواده احمد منصوری بود و یک برادر و 2 خواهر داشت.
کد خبر: ۴۵۴۶۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۱