راه برادر شهیدم را ادامه میدهم

به علت سن كمي كه داشت مسئولین موافق اعزام او به جبهه نبودند. به همین دلیل شناسنامه اش را تغییر داد و 3 سال سن خود را بالا برد. زمانی كه برادر بزرگترش، محسن، متوجه شد، او را توبیخ کرد، ولي مجيد رفتن به جبهه و جنگ را دوست داشت و مانند پدرش مردي بسيار مذهبي بود.

از كودكي نماز می خواند و روزه مي گرفت و در مسجد ها و هيئت ها حضور پيدا مي كرد. او بسيار مومن و مذهبي و خيلي قانع و صبور و ساكت بود. حسين، برادر بزرگتر مجيد هم  از 14 سالگي به جبهه می رفت.

مادر شهيد روايت مي كند که 6 ماه قبل از شهادت مجيد، حسين به شهادت رسيد. حسين زن و بچه داشت و ما به خواست خودش تصميم گرفتيم مجيد را به عقد زن حسين در آوريم. يك روز مجيد رفت توي اتاق و حسابي گريه كرد؛ بعد از چند ساعتي آمد و گفت مادر من مي خواهم راه حسين را بروم و ازدواج نمی کنم.

دقیقا شش ماه بعد از شهادت حسين، یعنی تیرماه 66 خبر شهادت مجيد را كه با سمت آرپیچی زن در ماشين سوخته شده بود، به ما دادند .

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران تهران بزرگ