معرفی کتاب؛
کتاب «امین انقلاب» مجموعه تولد تا شهادت شهید امینی و شهدای دارلک است که توسط مجید اصغرزاده در 2 هزار جلد به همت سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان غربی به چاپ رسیده است.   

مجموعه تولد تا شهادت شهید امینی و شهدای دارلک در کتاب «امین انقلاب»

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ کتاب «امین انقلاب» مجموعه تولد تا شهادت شهید «امینی و شهدای دارلک» است که توسط مجید اصغرزاده در سال ۱۳۸۴به تعداد 2 هزار جلد به همت سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان غربی به چاپ رسیده است.   

شهیدان آنان بودند که شجاعت داشتند که از مرز خویشتن بگذرند و برای رضای خداوند و بندگان خدایشان گرانبهاترین دارایی خود را که جان بود به پیشگاه حقیقت هدیه دهند نباید چنین تصور کرد که شهید بی اعتنا به زندگی بوده و از زنده ماندن دوری می گزید ارزش نفس و جان خود را نمی دانست چنانچه این تصور ذهنی باشد مراقبت از گناه دوری از مکروهات استمرار به پاکی تلاش برای امنیت و آرامش یک ملت نمی بایست در آن موج می زد.

از جمله این بخشندگان جان و آفریننده حماسه ها سردار شهید مهدی امینی و یاوران صدیق شهدای دارلک می باشد.

در این مجموعه تلاش و این شده است سایه های باقی مانده در روشنگری زندگی عارفانه این شهیدان به ویژه شهید امینی زدوده شود.

برای تکمیل این فرآیند اسناد باقیمانده شهدای دارلک آخرین مصاحبه سردار امینی اعضای محترم خانواده و همرزمان ایشان بازخوانی شده تا به بخشی از ناگفته‌ها دست بیابیم.

زیرا تا تدوین این کتاب در ارتباط با شهدای دارلک و شهید امینی به جز یک جلد کتاب تحت‌عنوان بر سه تیغ صبح مدرکی مکتوب در دست نبود و از آن جایی که در بین شهدای آذربایجان غربی که نقش اساسی در شکل گیری انقلاب در سطح کشور و استان داشت مهدی امینی نامی آشناست ولیکن به هر بهانه و بهانه ای شخصیت و همت بلند او چندان شناخته نشده و همواره مظلومیت شهادت وی و یاران صدیق نیز هاله ای از ابهام باقی مانده است. لذا براساس شیوه سرگذشت پژوهی با پرهیز از متون غیر اسنادی از تولد تا شهادت شهید امینی و شهدای دارلک متونی مستند و نمونه‌هایی را ارائه دادیم تا به نظر شمعی نائل آییم.

باید اضافه کرد که در بازخوانی خاطرات و زندگینامه شهید امینی مصاحبه رادیو و تلویزیونی او تنها سند مستقیم بود که بدان دست یافتیم و بر خلاف آنچه تصور می رفت شهید امینی با آن سوابق درخشان مبارزاتی و جریان‌سازی سیاسی در کشور و استان ربطی به بازگو کردن حوادث نداشته‌اند و این سکوت نیز حکایت از اخلاص و صداقت وی دارد.

در بخش دوم کتاب زمن آشنا کردن خواننده با عملیات دارلک و گوی تپه شهدای دارلک معرفی می‌شوند.

در پایان از تمام همرزمان و اعضای محترم خانواده شهدا که در گردآوری مطالب کتاب با ارائه اسناد سخنرانی ها و مشاهده ها ما را یاری داده بودند صمیمانه سپاسگزاری می کنیم انشاالله که شفاعت خوبان نصیبشان گردد.

در برشی از کتاب می خوانید:

 

وصیت نامه شهید امینی

 

بسمه تعالی

وصیت نامه مهدی امینی فرزند حسن شماره شناسنامه ۴۳۲ صادره از ارومیه.

به نام خدا و با سلام به رسول پاک او و ائمه اطهار و نائب آخرین امام امام خمینی نمی‌دانم خداوند سبحان و ایزد پاک مرا خواهد بخشید یا نه عاجزانه امید عفو از جانب پروردگار متعال دارم که بندهای بی کفایت و ترسو برایش بودم همچنین التماس دعای خیر از برادران دارم.

 

یک جرعه زندگی

 

خانه از تب و تاب افتاده و نوزادی گریه هایش را به خوابی ناز گره زده بود اسمش را گذاشتند شهرام رفعت خانوم چشم از نوزاد بر نمی دارد و همه ساکت هستند به خیر و خوشی و فرزند سوم امینی از امروز به خانواده امینی رونق تازه بخشیده است.

مادر با تسبیح سفیدش آرام ذکر می خواند و دستش را به روی قنداق سفید میکشید نگرانی پنهانی خود را با ذکر و تسبیح می پراکند.

به یاد گفته مامای پیر محله می‌افتاد. پیر بشه انشاالله واقعاً مهدی من پیر می شه.

 

مهدی امینی در سال ۱۳۲۲ در ارومیه به دنیا آمد به گفته مادر او در بین بچه ها بسیار متفاوت بود از پنج یا شش سالگی خیلی قشنگ و مرتب نماز می خواند طوری که انگار یک روحانی نماز می خواند از همان دوران کودکی روز می گرفت.

نام مادر مهدی در شهر ارومیه نامی آشناست جلسات قرآن خانم امینی در زندگی خیلی ها اثرات مفیدی گذاشته است تلاوت قرآن و آموزش احکام دین برای فرزندش میراثی پایدار بود که در جان او جای گرفت.

نگرانی مادر از ابتدای تولد مهدی برای همه نمایان بود مهربانی و وقار کودک به این نگرانی می افزود مهدی هم به این نگاه ها حساس شده بود.

روزی مهدی که شش سال داشت از خانه بیرون رفت وقتی آمد دیدم که زمین خورده و صورتش کبود شده گفتم چی شده مادر گفت زمین خورده ام زخم صورت بچه دل نگرانم کرد بردمش دکتر دکتر پس از معاینه با ایما و اشاره جواب داد بچه تون سرطان گرفته.

 

خواب ناز مهدی در قنداق مهربانی ها و آرامش مهدی های کودکانه اش ازدست مادر همه مادر مهدی را احاطه می کرد.

پس از شنیدن جواب دکتر مهدی را به تهران بردیم در آنجا بعد از عکسبرداری و آزمایش مشخص شد که مهدی سرطان ندارد.

کودک رفعت خانم در ارومیه جواب دکتر را شنیده بود و چشم از چشم مادر بر نمی گرفت و مثل آدم بزرگ ها آرام و مثل بچه ها شادی و ادبش فراموش نمی کرد.

وقتی از تهران برگشتیم و همه چیز به خیر و خوشی گذشت ولی هر وقت مهدی بیرون می رفت لحظه ای آرام نمی گرفتم و اما به کسی بروز نمیدادم از قضا هر بار که بچه از بیرون می‌آمد می‌دیدم زانوهایش خاکی شده تا میپرسیدم میگفت ماما چیزی نیست باز هم زمین خوردم.

 

تفاوت مهدی با دیگر بچه های خانه و محله شان در رازداری و خوب نمازخواندن و شمرده صحبت کردن اش بود در آن سن و سال با اصابت می‌کردی و نگاهت به چشمان اش گره می‌خورد تفاوت و صلابت اش را می یافتیم.

 

مدت ها از زمین خوردن و خاکی شدن زانوی مهدی گذشت طوری جواب نمی داد نمی دانستم چیزی بگویم روزی صبرم لبریز شد دنبالش کردم دیدم مهدی وقتی به بیرون از حیاط می دود و یا گاهی هنگام وارد شدن به خانه با آن قد کوچک و دوستانی از زانو میزند و سجده میکند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده