خاطراتی از شهید «حمزه شهبا»؛
حمزه پيش مادرش آمد و گفت مي خواهم بروم، لباس ها و وسايلش را جمع كرد و خداحافظي كرد و رفت . بعد نامه نوشت و گفت من جبهه هستم ، شب عيد نوروز، شما شربت عيد را مي خوريد و من شربت شهادت را .
کد خبر: ۴۵۱۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۹
خاطرات خود نوشت شهید «محمد علی حاج لو» منتشر شد؛
روز عيد خاطرات از جبهه هاي حق عليه باطل روز عيد بود بچه های چادر ما که بیست و پنج نفر بودند هر کس هر چيزی داشت اوردند و سفره پهن کردند ميوه چند دونه، سال تحويل شد اول قران خواندند
کد خبر: ۴۵۱۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷
مصاحبه با سردار باقرزاده
شهید غلامرضا رعیت یزدلی، يكم بهمن 1336، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش نوروز، کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی ارشد در رشته علوم پزشکی درس خواند. پزشک بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوم فروردين 1361، در جاده دزفول - شوش بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای یزدل واقع است.
کد خبر: ۴۵۱۸۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷
خاطرات پدر شهید
شهید غلامرضا رعیت یزدلی، يكم بهمن 1336، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش نوروز، کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی ارشد در رشته علوم پزشکی درس خواند. پزشک بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوم فروردين 1361، در جاده دزفول - شوش بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای یزدل واقع است.
کد خبر: ۴۵۱۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۷
خاطرات اسرا؛
در مراسمات جشن معمولا با شیرینی های دست ساز از اسرا پذیرایی می شد؛ شیرینی ها را از آرد و نان های فانتزی تهیه می کردیم.آرد و نان ها را از بوفه ی اردوگاه تهیه می کردیم؛ اما در یک مقطعی حدود سه چهار ماه بود که دیگر آرد و نان فانتزی وارد اردوگاه نمی شد.
کد خبر: ۴۵۱۸۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۷
بهار سال ۶۷ از راه رسیده بود و منوچهر آرپی جی زن عملیات والفجر ۱۰ گوش به زنگ آغاز حمله بود فرمان حمله صادر شد و منوچهر هداوند میرزایی آنچنان که خود در وصیت نامه اش آورده است جان عزیزش را قربانی انقلاب و امام عزیز کرد
کد خبر: ۴۵۱۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
خاطراتی از عملیات والفجر 8(بخش نخست)؛
بعضی لشکرها بچه ها را توی کانکس هایی سوار می کردند که روی تریلی حمل می شد وفقط از طریق سوراخهای روی کانکس می توانستند نفس بکشند. اینجوری دشمن نمی فهمید نیرو داخل این کانکس هاست.
کد خبر: ۴۵۱۸۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۵
کتاب "پا به پای جنگ" نوشته مسعود بابازاده در 400 صفحه حاوی خاطرات رزمندگان و ایثارگران شرکت توزیع نیروی برق استان زنجان به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۵۱۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۶
به مناسبت سالروز ولادت خاطرات شهید «احمد پورحسینی» منتشر شد؛
نیمه های شب از خواب که بلند شدم یکی از برادران مشغول نماز بود نماز را تمام کرد و گفت یکی از چادرهای فرماندهی فتح از گردانی دیگر آتش گرفته است
کد خبر: ۴۵۱۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
خاطره اي از همرزم سردار شهيد کاووسی
یکی از امتیازات و جبهه خودسازی و تضرع به خداوند باریتعالی بود . با توسل به خداوند و ائمه بود که موفقیتها به دست می آمد .
کد خبر: ۴۵۱۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
خاطرات و خصوصيات بارز شهيد خليل شمشيربند به نقل از همسر و فرزندان شهيد كه نويد شاهد براى نخستين بار آن را منتشر كرد.
کد خبر: ۴۵۱۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۲
هواکم کم تاريک مي شد و رو به سردي مي رفت و برادراني که رفته بودند دوبه را محکم کنند برگشتند و سوار شدند و شب همگي در دوبه خوابيديم صبح که بلند شديم اول به سراغ طناب ها رفتيم و پس از اطمينان از اينکه دوبه حرکت نکرده نماز صبح را خوانديم. البته ناگفته نماند که همان شب چند نفر به طور نوبتي مشغول نگهباني بودند علاوه بر فشار رواني با کاهش سريع مواد غذائي که همراه داشتيم اين مسئله باعث شد که فشار اقتصادي هم برما حاکم شود و برادر اميري اعلام کردند که هر کس هر چيز خوراکي که همراه دارد بياورد اينجا بگذارد از اين به بعد امکانات خوراکي جيره بندي مي شود وهمه اين کار را انجام داديم بعد از جمع آوري اقلام خوراکي و آب تماس مجددي با برادران آباداني گرفتيم و آنها در جواب به ما اين چنين گفتند ما به نيرويي دريائي اعلام کرده ايم و قرار شده به وسيله هلي کوپتر با کشتي يا هاور کرافت به سمت شما بيايند.
کد خبر: ۴۵۱۵۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
معرفی کتاب
کتاب "هفت و سیزده دقیقه" به قلم بیژن کیا در سال 88 به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۵۱۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
مزدوران مرتباً ما را به تسليم شدن دعوت مي کردند گروهي ديگر اسلحه ها را به طرف ما نشانه رفته بودند و عرق سردي سر و پاي وجودمان را فرا گرفته بود بعثيون در جلو ديدگانمان قصد جانمان را کرده بودند خود را به خدا سپرديم .
کد خبر: ۴۵۱۵۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
سرخ برگ خاطرات
پس از شهادت او بچه ها دفتر خاطراتش را از کوله پشتی اش بیرون آوردند. در آن نوشته بود؛ « خدایا مرا مثل علی اصغر امام حسین علیه السلام بپذیرد.»
کد خبر: ۴۵۱۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۱۵
ابتدا سازمان هاي کمونيستي مرا جذب کردند. بعد از مدت کوتاهي فهميدم که راه ديگري دارند و براي فريبم چند نفر از آنها خود را مسلمان جا زده اند، توسط پليس فاشيست کانادا دستگیر و بعد ما را به زندان بردند.
کد خبر: ۴۵۱۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۶
آن چه پيش روي داريد شرح وقايع و حوادثي است كه پس از بمباران شيميايي سردشت در روز هفتم تير ماه 1366 و بعد از آن براي من پيش آمد، خاطراتي كه از ذهن براي من و بسياري ديگر فراموش نشدني هستند
کد خبر: ۴۵۱۳۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
اين كنفرانس، تحت عنوان كنفرانس شيميايي پاريس در تاريخ 21-17 دي ماه 1367 در شهر پاريس، در محل ساختمان يونسكو برگزار شد
کد خبر: ۴۵۱۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
خاطره ای از شهید منوچهر مدق؛
اول با دوركعت نماز حاجت شروع كن، بين دعا اصلا حرف نزن، توان ايستادن نداشتم، امام زمان (عج) را صدا زدم، پرسيدم:«شما كي هستيد؟» از كجا آمدهايد؟ در حالي كه داشت از خانه خارج ميشد، گفت:«از جائي كه آقاي مدق آن جاست، به دلت رجوع كن»
کد خبر: ۴۵۱۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۲۵
راز پلاک سوخته - بخش ششم
حالا بعد از آن سال ها وقتی خبر شهادت مهدی راشنیدم همین عکس که سرش با زور تراشیده ولب خندان در کنار سید مصطفی دست در دست هم ایستاده بودند؛ میان هزاران عکس دیگر در ذهنم نقش بست.
کد خبر: ۴۵۱۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۲۱